ابتدا از شما می پرسم، کارها و فعالیت هایی را که انجام می دهید چقدر برای شما معنا دارند؟

اگر شغل شما درآمد کمی داشته باشد آیا باز هم آن را انجام می دهید؟ کارتان را به عنوان یک شغل می بینید یا رسالت تان؟

اکنون می خواهیم ببینیم کار برای افراد با عمکرد بالا چه معنا و مفهومی دارد؟

انسان های با عملکرد بالا نگاه می کنند که چه چیزی برای تجربه زندگی آنها معنادار است و همچنین بیشتر وقت خود را صرف کارهایی می کنند که برایشان معنادار است.

منظور از معنا در کار چیست؟

می خواهم با داستانی آن را توضیح دهم، از 3 آجرچین پرسیدند: (( چه کار می کنید؟))

اولی گفت: (( دارم آجر می چینم))

دومی گفت: (( دارم کلیسا می سازم))

سومی گفن: (( دارم خانه ی خدا را می سازم))

کار برای آجر چین اول، شغل ( فقط ضرورتی برای زندگیست مثل نفس کشیدن، خوردن)  برای دومی حرفه ( سکوی پرتابی به شغل های دیگر) و برای سومین آجرچین ماموریت و رسالت ( یکی از مهم ترین چیزها در زندگی) اوست که فرد را به چیزی بزرگ تر از خودش پیوند می دهد.

در داستان، آجرچین ها یک کار را انجام می دادند اما اینکه به کارشان چطور نگاه می کردند و تجربه درونی آنها با هم خیلی متفاوت بود.

افراد با عملکرد بالا به این فکر می کنند که چطور می توانند خدمت کنند؟ ارزش ایجاد کنند و الهام بخش باشند.

آنها این طرز فکر را دارند که کار من دنیا را به جای بهتری تبدیل می کند و برای انجام آن تلاش و خدمت می کنند و همین امر باعث می شود بیشترین رضایت مندی را از شغل و زندگی شان داشته باشند.

چه طور کاری معنادار می شود؟

در پژوهشی  بر روی 1300 نفر که شاخص عملکرد بالایی داشتند را انتخاب کردند و سوالات باز پاسخی از این دست از آنها پرسیده شد.

• چه طور متوجه می شوید که کار معناداری را انجام داده اید؟
• اگر مجبور باشید از بین دو پروژه خوب یکی را انتخاب کنید چطور پروژه ای را انتخاب می کنید که بیشترین معنا را برای شما داشته باشد؟
• در پایان زندگی چطور می فهمید که آیا زندگی معناداری داشته ای یا خیر؟

آنها از میان پاسخ ها به چهارعامل که معادل با معنا بود رسیدند.

یکی از آن عامل ها اشتیاق داشتن بود، عامل بعدی روابط اجتماعی است، ارزش قائل بودن برای روابطی که در کار و زندگی وجود دارد، این افراد دوست دارند در تیمی باشند یا دور و بر افرادی باشند که آنها را رشد می دهد و می دانیم که رشد کردن با چالش همراه است. پس آنها از چالش ها نمی ترسند و فرار نمی کنند.

عامل سوم رضایت مندی است. رضایت مندی یعنی تلاشی که در راستای علائق شماست و باعث رشد شخصی و حرفه ای شما می شود و به دیگران کمک و خدمت می کنید.

چهارمین عامل انسجام است. اینکه کارها و رفتارهایتان در راستای ارزش هایتان هست؟ و چه  میراثی می خواهید از خود به جای بگذارید؟

بنابراین معادلۀ ساده معنا می شود:

اشتیاق + روابط اجتماعی + رضایت مندی + انسجام = معنا

یکی از عوامل اصلی سلامت روان تلاش ما برای داشتن یک زندگی معنادار است. آقای جوزف کمپل می گوید: (( معنای زندگی همان چیزی است که به زندگی نسبت می دهید.))

سؤال پایانی:

در پایان می خواهم از خودتان این سوال را بپرسید که: اگر می خواستم فعالیت جدیدی انجام دهم که برای من معنای بیشتری به همراه داشته باشد، نخستین فعالیت هایی که شروع می کردم عبارت بودند از …