با تئوری انتخاب آشنا بشویم

با تئوری انتخاب آشنا بشویم

مونا شش بلوکی

دکتر ویلیام گلسر روانپزشک پیشرو، صاحب نام بین المللی و نویسندۀ کتاب « تئوری انتخاب» است. او تمام تلاش و تمرکز خود را برای پیداکردن پاسخی به این سؤال قرار داد که: «چرا بسیاری از انسانها در روابط خود ناخشنودند؟»

دکتر گلسر مؤسسه واقعیت درمانی را در سال ۱۹۶۷ تأسیس کرد، که بعدها به نام مؤسسه ویلیام گلسر نامیده شد و این مؤسسه تا به امروز آموزش های تئوری انتخاب و واقعیت درمانی را به افراد علاقه مند زیادی ارائه داده است. تئوری انتخاب معتقد است که همۀ کارهایی که افراد انجام می‌دهند و هر آنچه که از آنها سر می زند یک رفتار است. به طور مثال غذا خوردن، عصبانی شدن، استرس و نگرانی، افسرده شدن، تنبلی کردن و … همگی یک رفتار هستند.

حال ممکن است این سؤال پرسیده شود که رفتار چیست؟

براساس تعریف فرهنگ لغت، به روش اداره کردن خود، رفتار گفته می‌شود. رفتار همیشه از ۴ مؤلفه تشکیل شده است که از یکدیگر جدایی ناپذیرند. وقتی فرد رفتاری را انتخاب می‌کند، همیشه هر چهار مؤلفه فعال می شوند، که کنترل مستقیم توسط فرد تنها روی دو مؤلفۀ افکار و اعمالش می باشد، که آنها احساس و فیزیولوژی را تحت تأثیر قرار می دهند. یعنی ما به طور غیر مستقیم بر احساس و فیزیولوژی خود کنترل داریم.

وقتی فرد می گوید افسرده ام، در تئوری انتخاب به این معنی است که احساس بدبختی و افسرده بودن را انتخاب کرده است. در این تئوری برای شکوه و شکایت از صفات استفاده نمی‌کنیم، بلکه افعال را جایگزین می کنیم. «فعل افسرده کردن به جای صفت افسرده». چون به ما نشان می‌دهد چیزی که داریم از آن گله و شکایت می‌کنیم انتخاب خود ماست. بنابراین می‌توانیم انتخاب‌های بهتری داشته باشیم، تا نتایج فوق‌العاده تری بگیریم و بر مشکلات و رنجها پیروز شویم.

 برای متوقف کردن رفتارهای دردناک این چنینی، مانند افسردگی سه گزینه داریم:

تغییر خواسته

تغییر اعمالی که انجام می دهیم

تغییر هر دو

این رفتارها چه هدفی را دنبال می کنند؟

همه این رفتارها بنا به هدفی از درون ما برانگیخته و جاری می‌شوند. هدف آنها ارضاء یکی از پنج نیاز ژنتیکی و اساسی 1. عشق و احساس تعلق، 2.نیاز به قدرت، ۳. نیاز به تفریح، ۴. نیاز به آزادی، 5.نیاز به بقا و زنده ماندن است.

دکتر گلسر معتقد است که وقتی نیازهای افراد برآورده و تأمین نمی‌شود به جای اینکه راهی مؤثر برای ارضای نیازهای خود پیدا کنند و مسئولانه برای تأمین نیازهای خود کاری و عملی را انجام بدهند، دیگران « همسر، فرزند، پدر، مادر، همکاران و دوستان» را مقصر و مسئول ناکامی و برآورده نشدن نیازهای خود می دانند، آنها تلاش می کنند واقعیت را انکار کنند و مسؤلیت آن را نمی پذیرند.

در صورتیکه اگر در ارضاء نیازهای فرد خللی یا مشکلی به وجود آمد و او واقعیت شرایطی که در حال حاضر دارد را بپذیرد و تلاش کند که با مسئولیت پذیری راه‌حل بهتر و مؤثرتری را پیدا کند، شرایط زندگی اش بهتر شده و به احساس خوبی نیز می رسد. در واقع فرد با انتخاب و انجام رفتاری به دنبال ارضای نیاز هایش می باشد.

تئوری انتخاب معتقد است که موارد زیر تعیین کننده رفتارها هستند:

 میزان مسئولیت پذیری

واقعیت موجود را دیدن و انکار نکردن

راه حلی برای تأمین نیازهایمان

اصل تئوری انتخاب بر مبنای روانشناسی کنترل درونی است که توضیح می دهد که چرا و چگونه انتخاب هایی داشته باشیم که مسیر زندگی ما را تعیین می کنند و عوامل بیرونی را در سرنوشت رفتارهای ما دخیل نمی داند. با آموزش این تئوری یاد می گیریم تنها فردی که می توانیم رفتارش را کنترل کنیم خودمان هستیم و همچنین رفتارهایمان را نیز خودمان انتخاب می کنیم.

ما قربانی گذشته خود نیستیم، با انتخاب این تئوری، احساس رضایتمندی و خشنودی از زندگیمان را بالا برده و روابط بهتر و با کیفیت تری را تجربه می کنیم و در نتیجۀ آن همیشه سعی می کنیم که طوری رفتار کنیم که بیشترین و مؤثرترین کنترل را بر زندگی خود داشته باشیم.

روانشناسی کنترل بیرونی به دلیل از بین بردن اختیار و آزادی شخصی، روابط را تخریب می‌کند و علت بسیاری از خشونتها، جرمها، اعتیادها و روابط جنسی بدون عشق در جامعه است. کتاب تئوری انتخاب به خوبی توضیح می دهد که دو عامل «کنترل کردن و کنترل شدن» مؤثر نیستند و باعث آسیب به احساس خوب و خوشبختی شما در زندگیتان می شوند. یک موضوع مهمی که به روابط ما لطمه می‌زند احساس مالکیت است، ما فکر می کنیم مالک همسر، فرزند، کلاس، دانش آموزان، شرکت خود و … هستیم. پس انتظار داریم دیگران را مجبور کنیم، کاری را انجام بدهند که ما می‌گوییم و این بسیار، در ارتباطات انسانی آسیب زننده و مخرب است.

تفاوت بین روانشناسی کنترل بیرونی و تئوری انتخاب، جایگزین کردن رفتارهای مهرورزی به جای رفتارهای مخرب می باشد. رفتارهای مهرورزی مانند: گوش دادن، حمایت، مذاکره، تشویق، دلگرمی، عشق، دوستی، اعتماد، پذیرش، گشاده رویی و احترام گذاشتن است، که این رفتارها بسیار به ایجاد روابط بهتر بین افراد کمک می کند.

انسان ها به دلیل تکامل، توانایی احساس کردن را دارند. اینکه می‌دانند چه احساسی دارند و دامنه احساساتشان نیز بسیار گسترده است. با توجه به این احساسها درک واقعیت بیرونی در مورد هیچ دو نفری یکسان نیست. ما واقعیتها را طوری که دوست داریم دریافت و درک می کنیم. ادراکات ما ممکن است شبیه دیگران باشد که این عمل برای کنار آمدن با همدیگر است اما قطعاً مثل هم نیستند.

براساس تئوری انتخاب دلیل این تفاوت در دنیای ادراک مربوط به دنیای مطلوب ما می باشد.

این دنیای کوچک و شخصی که آن را از بدو تولد و در حافظه خود خلق می‌کنیم سه مشخصه دارد:


افرادی که بسیار دوست داریم با آنها باشیم

چیزهایی که بسیار دوست داریم داشته باشیم و تجربه کنیم

ایده ها یا نظام باورهایی که به بخش بزرگی از رفتار ما حاکم است

تئوری انتخاب به ما یاد می‌دهد، دنیای مطلوب من پایه و اساس زندگی من است، نه دیگران. انسان‌ها دنیای شادتر و مطلوب‌تری را تجربه می‌کردند اگر می‌توانستند یاد بگیرند که چیزی که برای من خوب و مناسب است لزوماً برای دیگران خوب و مناسب نیست. همچنین بسیار مهم و ارزشمند است که بتوانیم دنیای مطلوب را با امکانات موجود سازگار و منطبق کنیم.

وقتی همزمان دو مورد یا دو تصویر متضاد در دنیای مطلوب شما قرار داشته باشند، دچار تعارض می شوید. اگر این تعارض خیلی قدرتمند باشد و نتوانید تصمیم بگیرید که کدام یک از موارد را انتخاب کنید یعنی بر سر دوراهی قرار بگیرید یکی از راه حلهایش این است که هیچ کاری و اقدامی انجام ندهید. صبر کردن و گذر زمان تعارض را در یکی از جهات پیش می‌برد تا تصمیم گیری آسان شود. راه دیگر این است که از یک مشاور خوب که شما را در جهت انتخاب گزینه مناسب هدایت می کند استفاده کنید. یک مشاور خوب روی تعارض تمرکز نمی‌کند، بلکه بر نکتۀ امکان‌پذیری تأکید می‌کند که قسمتی از تعارض نباشد.

 در همۀ انسانها یک سیستم خلاق وجود دارد، که در دو جهت مثبت و منفی می تواند عمل کند. این سیستم می‌تواند به یک یا هر چهار مؤلفه رفتار ما خلاقیت را اضافه کند.

ایجاد خلاقیت مثبت را درعملکرد ورزشکاران، نویسندگان، دانشمندان، بازیگران و افرادی که راهی برای بهبود بیماری های لاعلاج خود پیدا می کنند و بسیاری موارد دیگر، شاهد هستیم.

 در برخی از موارد هم این سیستم خلاق می‌تواند خلاقیتی ویرانگر و آسیب زننده را به وجود آورد مانند: افسردگی کردن، بیماری‌های سیستم ایمنی خودکار، رفتارهای خود ویرانگر و عذاب آور.

در تئوری انتخاب ما فقط می توانیم به دیگران اطلاعات بدهیم و دریافت کنیم. اینگونه مردم را یاری کنیم تا به خودشان کمک کنند و بدانند که انتخابهای دیگری نیز وجود دارد که می توانند بر اساس این انتخاب های جدید به وطور موثرتری عمل و رفتار کنند، که در پی آن زندگی سالمتر و بهتری را کشف و تجربه کنند. این است مهربانی حقیقی!

مقالات مرتبط

دیدگاه

0 نظر تاکنون ارسال شده است